سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گلچینی از اشعار غمگین تنهایی اشکبار

زندگی چون قفس است

قفسی تنگ پر از تنهایی

و چه خوب است دم غفلت آن زندان‌بان

و سپس بال و پر عشق گشودن

بعد از آن هم پرواز

من اینجا

باز هم تنهاتر از همیشه

باز خاطراتت

به سمت تنهایی‌ام

هجوم می‌آورند

و باز خاطره های تنهایی‌ام

دیگر خاطره‌ها

به تکرار روزهایم عادت کرده‌اند

دیگر تمامی لحظات زندگیم را می‌شناسند

باز تنها شده‌ام

خاطراتت تمام می‌شوند

سکوت تلخی روزهای خسته‌ام را فرا می‌گیرند

باز تنها می‌شوم

اما نه شاید تنهاتر از همیشه

وقتی من تنهایم

همه غصه‌ها

همچو کابوسی وهم انگیز

می‌گیرند مرا در بر خویش

وقتی من تنهایم

همه‌ی شادی‌ها

ناگهان رخت برمی‌بندند از بر من

موقع تنهایی

خنده هم پر می‌کشد

از لب‌هایم

اشک هم، چون رودی

همه شب، جاریست از چشمانم

کاش تنهایی من هم به سرآید باز

و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد

گاه از دو روزنه‌ی رخسارم

گاه در نگاهی پوچ در تاریکی شب‌هایم

گاه در بازدمی اندوهناک که با زحمتو پایانش خدا را شکر می‌گویند

و گاه در وجودم که به هیچ پایانی نمی‌رسید مگر:

تنهایی، تنهایی، تنهایی

می‌بینی ای لحظه‌های خالی از احساس تهی

می‌بینی که چه صدای خرد شدن دست‌های خزان شده‌اش

در دست‌های تنهایی کسل‌آور است و تو را نیز بی رمق می‌کند

تمام جاده‌های جهان را

به جستجوی نگاه تو آمده‌ام پیاده

این تو و این پینه‌های پای من

حالا بگو در این تراکم تنهایی

مهمان بی چراغ نمی‌خواهی؟